با سلام
این یک اخطار هست
وبلاگ شما دارای باگ هست
هرچه سریعتر رمز و ایمیل خود را تغییر دهید
و اگر شماره خود را ثبت نکردید این کار را انجام دهید
رمز تغییر داده نشده است
و هرچه سریعتر اقدام کنید
با تشکر
Mr.Zata
We Are Anonymous
Email: takdl91@yahoo.com
با سلام
این یک اخطار هست
وبلاگ شما دارای باگ هست
هرچه سریعتر رمز و ایمیل خود را تغییر دهید
و اگر شماره خود را ثبت نکردید این کار را انجام دهید
رمز تغییر داده نشده است
و هرچه سریعتر اقدام کنید
با تشکر
Mr.Zata
We Are Anonymous
Email: takdl91@yahoo.com
هر وقت کسی یه کار خوب براتون کرد هزار بار ازش تشکر کنید
تا زمانی که کاری رو خراب کرد راحت بتونید منت کنید!!!
.
.
آغا پارسال رفته بودیم جنگلای شمال ،داشتم هیزم جمع میکردم
یهو یه خرس دیدم که مشغول خوردن عسل رو درخته
سریع رفتم زیر درخت و پاشو غلغلک دادم
خلاصه آغا ترکید از خنده و یهو گفت امیرحسین جان عمت بس کن.
این دروغی بود که گویندش هنوزم اصرار داره که این داستان دروغ نیست
باید بگردم ببینم این قرصاشو از کی میخره
.
.
من کوچیک که بودم با پسر خالم خیکی جور بودم یعنی ما دوتا گودزیلاهایی بودیم برای خودمون
یادش بخیر قورباقه ها رو می گرفتیم تو دهنشون ترقه می ذاشتیم
باید بودین می دیدین قورباقه بدبخت پودر میشد یعنی قاتل زنجیره ای بودیما!
یه بارم سر یه مرغ رو با بیل کندیم
الان که فکرشو می کنم عذاب وجدان می گیرم
.
.
بقیه جوک ها در ادامه مطلب
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.